#چالش_سالم_خوری#به_سبک_آرزو_دختر_سرآشپز#کارگاه_کوچک_عسلکبزرگی شخص به این است
که در عین هستی، خود را نیست بداند؛
همانگونه که مولانا درباره آن آفتاب سایهنشین گفت
و همانگونه که «وارث آب و خرد و روشنی»،
یعنی استاد هوشنگ ابتهاج متخلص و معروف به سایه
درباره خود میگوید: «شناختن من کار مشکلی نیست.
ما آدمهای صاف و سادهای هستیم
که به معنای واقعی از پشت کوه آمدهایم.
این کوه بلند البرز ولایت مرا از ولایت خیلیها جدا میکند.
آدمهای ساده شناختنشان هم ساده است.
بعضیها بیخود زحمت میکشند که نکتههایی پیدا بکنند و بگویند
دید شخصی، فاضلی، پرمایهای
آفتابی در میان سایهای
میرسید از دور مانند هلال
نیست بود و هست بر شکل خیال
نیستوش باشد خیال اندر روان
تو جهانی بر خیالی بین روان
سایه چون ناچیز شد در آفتاب
نیز چه والله اعلم بالصواب
هرکه در وی محو شد، از خود برست
زانک نتوان بود جز با او به دست
محو شد وز محو چندینی مگوی
صرف میکن جان و چندینی مگوی
میندانم دولتی زین بیش من
مرد را گو گم شود از خویشتن
گر تو را پیدا شود یک فتح باب
تو درون سایه بینی آفتاب
سایه در خورشید گم بینی مدام
خود همه خورشید بینی والسلام